گام ششم- ایستگاه دوم مدیریت دانش

گام ششم: شاخص‌های کلیدی عملکرد

این مرحله نقطه ای است که اهمیت بیسار بالای برنامه ریزی استراتژیک آشکار میگردد، چرا که این شاخص ها به راحتی میتوانند از آن اقتباس شوند. اگر سازمان دارای برنامه ریزی استراتژیک مدون باشد با میزان فعالیت ناچیزی این معیارهای کلیدی عملکرد که مرتبط با نوع هدف است استخراج میشود. اما در صورتی که برنامه ریزی استراتژیک سازمانی موجود نباشد یا از جزئیات کافی برای پاسخگویی به نیاز این مرحله کافی نباشد، باید این معیارها را برای آن سطح سازمان استخراج نمود.

برای شناسایی این شاخص ها میتوان از دو روش استفاده نمود:

  • شیوه هدف/ پرسش/ معیار (GQM[1])

این شیوه که در دانشگاه مریلند ابداع شده است با طرح پرسشهایی کمی و کیفی در مورد اهداف سازمان سعی میکند شاخص علمکرد مرتبط با آن هدف را شناسایی نماید.

  • شیوه مبتنی بر فاکتورهای کلیدی موفقیت (CSF[2])

مفهوم فاکتورهای کلیدی موفقیت توسط راکارت در سال ۱۹۷۹ برای تشخیص نیازهای اطلاعاتی مدیران ارشد ایجاد شد. این مفهوم و کاربرد آن طی سالهای بعد با تمرکز بر برنامه‌ریزی سیستم‌های اطلاعاتی به دیگر سطوح مدیریتی سازمان نیز گسترش داده شده است. اخگر در سال ۲۰۰۱ کاربرد فاکتورهای کلیدی موفقیت را در استخراج نیازهای دانش سازمان در فرآیند ایجاد استراتژی مورد مطالعه قرار داد. بر اساس مدل پیشنهادی وی بایستی فاکتورهای کلیدی موفقیت مرتبط با اهداف سازمانی را شناسایی کرد. با شناسایی آنها میتوان گفت برای ارزیابی براورده شدن این فاکتورها باید چه شاخص هایی را بررسی کرد. البته در مدل مذکور پس از شناسایی فاکتروهای کلیدی موفقیت، نیازمندی های دانشی و نهایتا نیازمندی های سیستم دانش نیز قابل شناسایی است.

[۱] – Goal/ Question/ Metric

[۲] – Critical Success Factor



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *