گام دوم: فرضیات اساسی استراتژی دانش
برای همکاری با یکدیگر باید معیاری برای داشتن یک استراتژی قوی و منسجم داشته باشیم:
- خلق تخصیص: هدف از بکار گیری مدل، خلق کارمندان توانایی است که بتوانند دانش را به عمل تبدیل کنند. هدف شماره یک از برنامههای مختلف مدیریت دانش، خلق تخصص است. سوالهایی مانند: ما چگونه منابع انسانی خود را در حوزههای دانش مورد نیاز توسعه میدهیم؟ از آموزش و توسعه به چه شکلی استفاده میکنیم؟ شیوههای استخدام و جذب نیروی انسانی به چه شکل است؟
- اعتبار دهی به دانش: دغدغههای مدیریت دانش حول دستیابی به ساختارهایی است که دانش مناسب و معتبر را، در زمان مورد نیاز، برای فرد مناسب در اختیار قرار دهد. ازاین رو اعتبار و میزان صحت و روزآمد بودن سرمایههای دانش سازمان و فرآبندهای مرتبط با آن به عنوان یک معیار کلیدی مطرح میگردد. نوآوری یک عنصر بسیار کلیدی در این بخش به شمار میرود.
- کد سازی دانش: تولید دانش آشکار و ساخت یافته از دانش پنهان و ذهنی،یک هدف عمده در بسیاری از پروژههای مدیریت دانش است. ایجاد منابع آشکار به صورت حامل اطلاعات، چه کاغذی و چه دیجیتال میتواند ابزاری قدرتمند برای پشتیبانی از فعالیتهای مختلف در سازمان باشد.
- توزیع دانش: توزیع دانش در سطح زنجیره ارزش سازمان، یک فاکتور بیسار مهم در استراتژیهای موفق کسب و کار است. دانش در مورد محصول نمیتواند محدود به دپارتمان بازاریابی شود و میبایست در اختیار بخشهای خدمات، پشتیبانی و حتی خود مشتری هم گذاشته شود. توزیع و انتشار بهینه دانش، به معنی وجود قابلیتها و تواناییها در میان جمعیتی از فعالان یک کسب و کار باید هدفی غالب در پروژههای مدیریت دانش باشد.